علی خالویی کنشگر حوزۀ محیط زیست و منابع طبیعی گویی هرچه گفته و صدایش به جایی نرسیده است دست به دامان دادستانهای کاشان، آران و بیدگل شده و میخواهد برای تشکیل کمیتهای برای ریزگردهای دشت کاشان کاری انجام شود. این یادداشت را در ادامه بخوانید:
ظهر تابستانست
سایهها میدانند که چه تابستانیست.به قول قدیمیها واقعیتش را بخواهید، دشت کاشان است و گرمایش و عقربهایش،ولی این حوالی، دشت تغییراتی عمده کرده، دشت کاشان یعنی عرصهی تاخت و تاز ریزگردها با منشاء زمینساختی.
البته اگر خاموشیهای برق را در دمای بالای ۴۴ درجهی سانتیگراد، فاکتور بگیریم، بحرانهای طبیعی «فرونشست»، «بیابانزائی» ، «سیل و سیلخیزی» و «خشکسالیهای» پیاپی، ابَربحرانهای هستند که کمر مردمان این دشت را به خاک نشانده و زمینگیر کرده.در اواسط ماه پنجم از سال ۱۴۰۳ هستیم، آمارهای هواشناسی مبین دوماه آلودگی ریزگردها در دشت است.
آمار دهشتناکیست
یعنی مردمان این سرزمین نمیدانند چه چیزی تنفس میکنند، یا بیچارهها میدانند و کاری از دستشان برنمیآید، که انتخاب کنند نفس بکشند یا نکشند. این ابَربحرانها همهاش هم ماحصل طبیعت نیست، قطعأ کمخردی جوامع انسانی در پاسداشت حرمت مادر، «زمین»، ست که باعث شده تا نفسهای ساکنین دشت به شماره افتد.
درمان این زخمها، عزم ملی میطلبد،
از توان اجرایی دولتها و یا بخشهای از حاکمیت به تنهایی خارجست.کار فراسازمانی میطلبد.زخمهای که متأسفانه دهههاست،عمیقتر و جانکاهتر میشود.
شمال دشت (شهرستان آران و بیدگل)، نوشآباد، آبشیرین و مشکات: دچار «بیابانزائی»، «فرونشست» و«ریزگرد» است،جنوب دشت (شهرستان کاشان) ارتفاعات کوهستانی قمصر، قهرود و برزک: دچار «مخاطرات سیل» و «خشکسالی شدید» و «بسیار شدید مراتع» اگر دست روی دست بگذاریم، بعیدست «تمدن سیلک» برای آیندگان، حکایتهای از جنس شیرینی و آبادانی بسراید.
اپيزود اول:
«سازند زمینشناسی» شمال و شمال غرب دشت در شهرستان آران و بیدگل، ریزدانه و در «کانونهای فرسایشبادی»، دستهبندی شدهاند، پوشش ضعیف خاک، تردد خودروهای افرود، کارگاههای تولید آجر ماشینی، دستکاری و برداشت خاکهای ریزدانه از سطح خاک توسط کارگاهها، شرایط طغیان ریزگردها و گردوغبارهای محلی را افزایش میدهد.
این عرصههای مستعد «کانونهای فرسایش بادی» و حتی ارتقای رتبهبندی، بخشی وسیعی از دو شهرستان در شمال و شمال غرب را به خود اختصاص داده است.
«سرچشمههای گردوغباری» که چشمهای مردم را کور میکند. روزنههای تنفسی یا استوماتهای گیاهی و بوتههای مراتع و «جنگلهای دست کاشت آران و بیدگل» را میبینند و باعث مرگ جنگل و مرتع میشود؛
و این خود سرآغازیست بر نابودی حیات در دشت.
لذا دو شهرستان باید دست در دست هم نهد به مهر، تا از اضمحلال این دشت کهن جلوگیری کنند.
اینجا نقش حیاتی و معتمدی جنابان دادستانی دو شهر مبرهن است.
اپیزود دوم:
دعوت از کلیهی دستگاههای اجرایی و مطالعاتی و دانشگاهی ذیل یک مرکز علمی؛
فرمانداری، محیط زیست، جهادکشاورزی، منابع طبیعی، امور منابع آب، شوراهای اسلامی، معتمدین محلی، نمایندگان بسیج، ارتش و سپاه، هواشناسی از هر دو شهرستان به اتفاق دانشگاه کاشان و دانشگاه پزشکی،
قانونگذار تعمداً یا سهواً بحثهای کنترل ریزگردها یا مبارزه با کانونهای فرسایش بادی را به ارگانی سپرده است که اصلاً نه توان لجستیکی و نه اجرایی و میدانی این کار را ندارد.
«سازمان حفاظت از محیط زیست»
اپیزود سوم:
لذا پیشنهاد میشود، هرچه سریعتر با دعوت از مدیران دستگاههای دو شهرستانهای کاشان و آران و بیدگل، کمیتهی تحت عنوان «کمیتهی مقابله با ریزگردها» تشکیل شود و اقدامات مقابله با این میهمان ناخوانده را در دستور کار قرار دهد.
خاطر حضرات را به این نکته معطوف میدارد، این میهمان آنقدر نامهربان مینمایاند که زندگی را بر میزبان و ساکنین دشت کاشان هر روز تنگتر و تنگتر خواهد کرد.
هر روز هزینههای زندگی و درمان را افزایش خواهد داد
هر روز سایه بیمارهای ریوی و قلبی بر مردمان افزایش خواهد یافت.
و در نهایت، «دشت» خالی از سکنه خواهد شد.